بهار خانوم

هفت ماهگیت مبارک خانومی

دختر قشنگ من فردا هفت ماهه میشه. میبینی چقدر سریع گذشت خانومی؟! اصلا باورم نمیشه. حالا واست میگم توی این مدت چه اتفاقایی افتاده عسلم. وقتی شما چند روز مونده بود تا چهار ماهت تموم شه ما سوار ماشینمون شدیم و با بابا و مهرداد رفتیم گرگان خونه مامانبزرگ. عیدو اونجا بودیم و شما تو مهمونیا و شلوغیا خیلی اذیت شدی. آخه هنوز خیلی کوچیک بودی و وقتی جات تغییر میکرد نمیتونستی بخوابی و بیقرار بودی. بهارنازم بابا بعد از عید باید برمیگشت چابهار و مارو اونجا تنها گذاشت.. ما مجبور بودیم اونجا بمونیم و نمی تونستیم برگردیم خونمون. ولی بالاخره تصمیم گرفتیم بیایم چون خیلی دلمون واسه بابا تنگ میشد و دیگه نمی خواستیم دور بمونیم. دوباره خانوم باکلاس...
9 تير 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار خانوم می باشد